۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

تساوی


وقتی مقایسه می کنیم همه چیز هم اندازه می نماید.

به فکر رفته ایم که دنیا و ما یتعلقاتش را هم اندازه کنیم...

۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

زمستان


دلمان و افکارمان پر است.
گاها"که نه،همواره جدال داریم با محیط اطراف.
دیگر خالی از حوصله ی خونمان است که حمل کنند این اکسیژن ها را.
این ملعون ما را به بازی گرفته است و ما می نگریم.
گذر بر مخیله ی مان، گویاست افکارمان زمستانی شده است.
دستانمان هم بی حس شده است ازین زمستان نا متعادل...

۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

آب روان،سیل دمان


خطوط جاده فرسوده شد،از گذر چرخ زمان...

به غایت قصار...


اینگونه خواندیم:

"بیچاره ملتی که آزادی بیانش در مستراح است"

احساس میکنیم که خسته ایم.

۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

حداقل


بعضی اتفاق ها که میفته،حداقل کاری که میشه کرد اینه که دیگه اتفاق نیفته.

۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

شکایات الیومه


منت خدای را عز و جل که چنین است احوالات ما.
تنی چند یار داریم و هیچ نداریم دیگر.
یاران چنان نزدیکند که گویی جاری اند در کالبدمان
چنانشان خواهیم که گاهی زیاده رفته ایم در ابراز مهر درون...
و اکنون که به تماشای ایام قدیم نشسته ایم
چنین نمایان گردد که اشکارا ،زیاد از حد به بازی داده ایم خود را
و هیهات که هیچ ندانستند از حال ما.
و ان زمان که خواهیم انها را
دنیا پر است از منطق، برای نبودن
این روزها که دیگر همه چیزمان را داده ایم
از ما بیش طلب میکنند آنچه را کز وجودمان بوده
و دیگر نیست...