۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

زمستانی،آفتابی


.خسته شده ایم از بس که صبح های زمستان را آفتابی دیده ایم

،صبح اول خود را در انبوهی از لباس های گرم می کنیم و تا شب له له می زنیم از گرما
 ،صبح دوم به دو لایه از لباس ها اکتفا می کنیم و تا شب زوزه می کشیم از سرما

نمی دانیم این کائنات کی از ما می کشد بیرون


:پ.ن
جمله ی اول بی ربط است با جملات بعدی و عکس هم بی ربط است در کل

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

کافه


خانم ظاهراٌ متشخص : ببخشید آقا ، شیرقهوه بدون شیر دارید ؟
کافه دار : ؟!
خانم ظاهراٌ متشخص : 2 تا لطفاٌ

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

ثبت


دوستان اینگونه یادگاری خود را ثبت می کنند ...

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

جایگزین


صبحدم ،
به مستراح مکتب رفته بودیم که بادی سرد هوشیارمان کرد .

گویا جدیداٌ کانال کولر جایگزین مناسبی شده است ،
برای این سیستم های تهویه

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

جوانی


خواندیم :
"جوانی المثنی ندارد"
نوشتیم .

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

مسخ

پیش را نگاه کن
یک لحظه فقط ،
چه بود ؟
اخلاق نیکویت ؟
کردار نیکویت ؟
پندار نیکویت ؟
گذشتت ؟
مهربانیت ؟


پس چه داشتی که اینگونه می آزردی ؟




پ.ن : عکسی پیدا نکردم درباره ی این موضوع

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

نکته سنج 2


عمر یک سیگار ، با توجه به خشم یا آرامش کشنده ی آن بین 3 تا 7 دقیقه است

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

چند بیتی ، اندر احوالات یک ترک کننده


سیگار را ،
به زمین
می کوبد و می کوید ترک .

متعجب می شویم ،
متفکر می شویم ،
فکر را می پاشد و می پاشیم .

می خندد و می خندیم .

سیگار دگر را ،
بر دارد و بر داریم .

آتش افروخته کنیم .

آن را همگان باهم ،
دود می کنیم و می خندیم ...

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

نکته سنج 1


خیابانی که از یک سمت ورود ممنوع است ،
بلاشک بن بست نیست !

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

دیدگاه


روز حسرت یک بارفیکس در ذهن لاغر بازو
پ.ن: محسن نامجو

۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

مرض سکته


دهانمان مزه ی سکته می دهد !

خشم را که فرو می دهیم ، آن را دنبال کرده و در میابیم که وارد خونمان شده است
و منتظر می مانیم تا به قلبمان برسد و درد بکشیم .

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

کفاره


تعداد صندوق های شهر به تعداد مردمان شهر ...
گویا مردم سخت نگران حال هم هستند

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

نقطه


... وقتی به خود آمدیم صدای خنده هایمان توجه کلاس را جلب کرده بود،
ذره ای خجالت کشیدیم اما در کل خوشحالیم که هنوز هم ذره ای از ذوق دوران طفولیتمان،
باقی مانده ...

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

بند باز


ایام شباب را به مشغولیت فکر می گذرانیم ،
نگرانیم که بعد ها افسوسش را بخوریم .

تعادل است که مشغولمان کرده است ونمیدانیم که چرا نباید ها را کرده ایم و باید ها را نه !
وحتی ندانیم که کدامین بایدها بایدند و کدامینشان نیستند .

دراز مدتی تعادل را در ذهن بالا و پایین کردیم و هیچ نیافتیم .

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

پایان نامه




عشق به تو، آسیب به آدمیان
تمام گناهان غیر موجه من در سایه ی عشق
فاصله ی عشق و نفرت ...
نفرت .

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

رنگین،ننگین


دریغا که ما را وعده ی سفره های رنگین می دهند لیک ، در دستانمان نان هم نیست .
خیابان ها زیر پایمان خالی ،
گوش ها از وعده های ننگین پر ...

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

تنهاییه


چه کرد باید آن دم که می پنداریم ، می بینیم و یقین حاصل می شود که خودمان هستیم فقط ؟
تنها مانده ایم
و دلمان پر است
از نا خوش روزگارانی که گاها" بر ما گذر کرده است و جایش درد می کند هنوز .

یاد دوستانی افتاده ایم که دوستمان نبودند اما دوستشان داشتیم .
منطق روزگار حکم می کرد که نا رفیقان را دور کنیم از خود .
تصلی خاطرمان شده است که می پنداریم بر مدار منطق بوده ایم ،
لیک این پندار نیک ، به دل تنگمان راه نمی برد
و همچنان رنجوریم ازین تنگنا .
باشد که دلمان فراخ شود یک روز .

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

جدال


چند صباحی است ما را جدالی اُفتاده است ، بس عظیم ،
چرایش ندانیم .
در خبر است دلیل آن اصلی است آشکار :
"حب ذات"
دوستان چنین گویند .

ارتباط های سرشار از "من" ...
دیگر ضمیر ها مرده اند .
و ما در خود مانده ایم ، مبهوت ...
ممتد ، از آداب معاشرت شنیده ایم .
گاهاً چون خطایی سر زد ، به غایت کوباندندمان .

حال چرخ روزگار گشته است و ما بر فراز !
به کمال ، همان "جمال آداب معاشرت" را بر مخیله ی ما جاری می کنند .
در پی ، اعتراض ما است که ذرات هوا را بی رحمانه می لرزاند .
چنین نمایان گردد : "توجیه گناهان در خشم"
و ...
بر قاعدهای نا نوشته ،
ما از اوان کودکی محروم از خشم و خطا بوده ایم !

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

defective cycle


عشق و محبت
محبت و انتظار
انتظار و توانایی
توانایی و شکست
شکست و ناراحتی
ناراحتی و اخم
اخم و نگاه
نگاه و خشم
خشم و فریاد
فریاد و زد
زد و خورد
خورد و جنگ
جنگ و جدال
جدال و اغتشاش
اغتشاش و فریاد
فریاد و تخلیه
تخلیه و آرامش
آرامش و لبخند
لبخند و محبت
محبت و عشق
عشق و محبت
.
.
.

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

god & father


و خدای را آفریننده ترین دانیم .
سال شصت و هفت را برای ما سال ورود قرار داد .

خدای را ، شکر گذاریم .
شروع بیست و دومین سال زندگی خود را دیدیم .

خدای را حکیم ترین دانیم .
سرنوشت را آنگونه که داند و ندانیم نوشته است .

خدای را بنده ایم ، خیر و شر داند .
در شروع سال بیست از زندگی ما ، عزیز ترینمان را گرفت .

خدای را رئوف دانیم .
ندانیم کسان زنده ی دیروز ما ، کجا رفتند و حالشان چیست امروز ،
تنها می دانیم ارحم ُالراحمین چگونه صفتی است .

آن ها رفتند .

ما زنده ایم و جاری ،
ملالی هم نیست .
اما دل ِ تنگمان ، گلویمان را می بنداند گاهی ،
همین .

۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

part-10



کلاس درس ، همان علم ،

نشستن روی نیمکت های چوب ، همان خواب خوب ...

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

part-9


نوشتار غلط .

مسائل روز ، حالت آشفته .

خواب روز ، خواب شب ،

حل المسائل قطور .

ترس از نفهمیدن منظور ...

توده ی جامعه افسرده ،

با دلایل لازم ،

نه کافی ...

part-8


بروز اراده ، ترس از اینان

پنهان حقایق .

جان به لب ، قلم به دست ،

اختیار نداشته ی من ...

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

part-7


پوسته ی جمال ظاهر بر هسته ی باطن .

افکار مغشوش ،

چشم های خیره ...

۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه

departed

شبهای سختیست،
سحرگاهان را در بیمارستان های شهر میگذرانیم،
خون برادرانمان بر روی لباس هایمان نقش زده است.
چوب های قدرت به شکافتن سر عدالت عادت کرده اند دیگر ...
خدایشان آن کند که صلاح است.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

part-6


اندیشه ی درست ، منطق باقی

آرزوهای خاطره نشده.

جبر جاری ، ایرانِ همیشه باقی ...

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

part-5


تمام صورت های اخلاق ،
عدم گرایش ظاهر و باطن ...

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

part-4


فرشته ی راست و فرشته ی چپ ،

عظمت سجده و عظمت دعا ،

راههای آسمان و زمین کلا" بسته .

پرونده ی اشتباههات ضخیم و بدون شیرازه ،

دنیای زیبای بخشش ...

لحظه ، متن زندگی ،

ابزار برای پیوند دیروز و فردا .

قضا و قدر ؟

زنده ی دیروز همان مرده ی فردا ...

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه

part-3


سلطان و عدل ،

کویر و اقیانوس ،

همان "پر از خالی"

دنیای اضداد .

نیاز اقیانوس به گستردگی ،

قدرت مند ترین ، نیازمند ترین

فقر عظیم ...

۱۳۸۸ فروردین ۲۸, جمعه

part-2


دست های نه همیشه پاک .

فطرت پاک ، آرزوهای دست نایافتنی .

انسانیت ، نا رِس

چشم های ضعیف ، کورسوی سعادت .

نقش فعال و شادابی ، موقت .

سلامت و زیبایی ؟

نه !

بلای حتمی ، اسکیزوفرنی .

امکانات مادی ؟

نه !

چراغ های همیشه روشن فقر ،

فرعون زمان ...

۱۳۸۸ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

part-1


انسان ارزشمند و فردای قیامت ؟

ذات مقدس ، ابدیت .

ما ، هیچ .

آفرینش ؟ آلت مردانه ، پدر.

فعالیت پدر و پانزده از زمان .

درک معنی ابدیت .

اصالت جبر ...

رشد


چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد

من نه آنم که زبونی کشم از چرخِ فلک

۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

تساوی


وقتی مقایسه می کنیم همه چیز هم اندازه می نماید.

به فکر رفته ایم که دنیا و ما یتعلقاتش را هم اندازه کنیم...

۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

زمستان


دلمان و افکارمان پر است.
گاها"که نه،همواره جدال داریم با محیط اطراف.
دیگر خالی از حوصله ی خونمان است که حمل کنند این اکسیژن ها را.
این ملعون ما را به بازی گرفته است و ما می نگریم.
گذر بر مخیله ی مان، گویاست افکارمان زمستانی شده است.
دستانمان هم بی حس شده است ازین زمستان نا متعادل...

۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

آب روان،سیل دمان


خطوط جاده فرسوده شد،از گذر چرخ زمان...

به غایت قصار...


اینگونه خواندیم:

"بیچاره ملتی که آزادی بیانش در مستراح است"

احساس میکنیم که خسته ایم.

۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

حداقل


بعضی اتفاق ها که میفته،حداقل کاری که میشه کرد اینه که دیگه اتفاق نیفته.

۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

شکایات الیومه


منت خدای را عز و جل که چنین است احوالات ما.
تنی چند یار داریم و هیچ نداریم دیگر.
یاران چنان نزدیکند که گویی جاری اند در کالبدمان
چنانشان خواهیم که گاهی زیاده رفته ایم در ابراز مهر درون...
و اکنون که به تماشای ایام قدیم نشسته ایم
چنین نمایان گردد که اشکارا ،زیاد از حد به بازی داده ایم خود را
و هیهات که هیچ ندانستند از حال ما.
و ان زمان که خواهیم انها را
دنیا پر است از منطق، برای نبودن
این روزها که دیگر همه چیزمان را داده ایم
از ما بیش طلب میکنند آنچه را کز وجودمان بوده
و دیگر نیست...

۱۳۸۷ دی ۲۶, پنجشنبه

خوب بر طبق یه سری قوانین، بلاگ نوشتن در 360 هیچ فایدهای نداره.
یعنی هیچکس نمیفهمه آدم چی میخواد بگه.
بخاطر همین "نثر و عکس" رو درست کردم که نوشته هام رو کسایی بخونن که میفهمن آدم چی میخواد بگه...
آرمان 26/10/1387