
ایام شباب را به مشغولیت فکر می گذرانیم ،
نگرانیم که بعد ها افسوسش را بخوریم .
تعادل است که مشغولمان کرده است ونمیدانیم که چرا نباید ها را کرده ایم و باید ها را نه !
وحتی ندانیم که کدامین بایدها بایدند و کدامینشان نیستند .
دراز مدتی تعادل را در ذهن بالا و پایین کردیم و هیچ نیافتیم .
asheghe taadolat hastam :D
پاسخحذفتکیه داده ام به باد..
پاسخحذفبا عصای استوایی ام ..
روی ریسمان آسمان
ایستاده ام..
بر لب دو پرتگاه ناگهان
ناگهانی از صدا
ناگهانی از سکوت
زیر پای من
دهان ِ دره ی سقوط
باز مانده است
ناگزیر
با صدایی از سکوت
تا همیشه
روی برزخ دو پرتگاه
راه می روم