
چند صباحی است ما را جدالی اُفتاده است ، بس عظیم ،
چرایش ندانیم .
در خبر است دلیل آن اصلی است آشکار :
"حب ذات"
دوستان چنین گویند .
ارتباط های سرشار از "من" ...
دیگر ضمیر ها مرده اند .
و ما در خود مانده ایم ، مبهوت ...
ممتد ، از آداب معاشرت شنیده ایم .
گاهاً چون خطایی سر زد ، به غایت کوباندندمان .
حال چرخ روزگار گشته است و ما بر فراز !
به کمال ، همان "جمال آداب معاشرت" را بر مخیله ی ما جاری می کنند .
در پی ، اعتراض ما است که ذرات هوا را بی رحمانه می لرزاند .
چنین نمایان گردد : "توجیه گناهان در خشم"
و ...
بر قاعدهای نا نوشته ،
ما از اوان کودکی محروم از خشم و خطا بوده ایم !